جمعه ۲ آذر ۱۴۰۳ |۲۰ جمادی‌الاول ۱۴۴۶ | Nov 22, 2024
کد خبر: 1038227
۱۵ مرداد ۱۴۰۱ - ۰۷:۱۵
یادداشت

حوزه/ بین سخنان مولوی گرگیچ و سخن عایشه همسر پیامبر تعارض وجود دارد چرا که گرگیچ برای خلفا آیاتی را به عنوان مدح و ستایش بیان می کند در حالی که عایشه گفته است در مدح و منزلت ما هیچ آیه ای نازل نشده است. (صحیح بخاری، کتاب تفسیر قرآن، حدیث ۴۴۵۳؛ فتح القدیر، ج۵، ص۲۶؛  الدر المنثور، ج۶، ص۴۱)

به گزارش خبرگزاری حوزه، حجت‌الاسلام والمسلمین سید علی احمدی، استاد و پژوهشگر حوزه امامت در مطلبی به فضیلت تراشی مولوی گرگیج برای خلفا پاسخ داده است که متن آن بدین شرح است:

به تازگی سخنی از مولوی گرگیچ در فضیلت تراشی خلفا منتشر گردیده و از آیات قرآن و کلمات نهج البلاغه برای او مدح و ستایشی های ارائه شده است.

در پاسخ گفته می شود:

۱. قرآن (آیات ۳۰ و ۱۲۴ سوره بقره، ۷۳ انبیاء، ۲۴ سجده و ۲۶ ص) امامت را یک منصبی الهی و تنها در اختیار و انتخاب خدای متعال معرفی می کند نه انتخاب مردم.

۲. بین سخنان مولوی گرگیچ و سخن عایشه همسر پیامبر تعارض وجود دارد چرا که گرگیچ برای خلفا آیاتی را به عنوان مدح و ستایش بیان می کند در حالی که عایشه گفته است در مدح و منزلت ما هیچ آیه ای نازل نشده است. (صحیح بخاری، کتاب تفسیر قرآن، حدیث ۴۴۵۳؛ فتح القدیر، ج۵، ص۲۶؛ الدر المنثور، ج۶، ص۴۱)

۳. توجه به آیه یادشده (آیه اظهار دین بر سایر ادیان) توسط گرگیچ بر فتوحات خلفا و دقت در محتوای آن نشان از بطلان ادعای او است. مفهوم اظهار دین این است که تنها دین موجود در همه دنیا دین اسلام شود و سایر ادیان یا از میان برداشته شود و یا به گونه ای شوند که ظهور و بروز نداشته باشند. در غیر این صورت با اظهار اسلام تنافی خواهد داشت؛ در حالی که می بینیم امروزه همه ادیان پابرجا هستند و در حالی تبلیغ و توسعه پیروان خود بوده و ظهور و بروز دارند پس مشخص است که تا کنون این اظهار دین محقق نشده و فتوحات مصداق آیه نیست.

۴. در هیچ یک از منابع روایی اهل تسنن آیه اظهار به فتوحات خلفا به خصوص خلیفه دوم تفسیر نشده است.

۵. فضائلی که مولوی گرگیچ برای خلیفه دوم برشمرده اند نیز هرکدام دارای تناقضاتی است:

أ‌. سبقیت در گرایش به اسلام منحصر در خلیفه دوم نبوده است؛ غیر از اینکه این فضیلت برای او ثابت نیست وبه اتفاق شیعه و اهل تسنن، پیشتازترین فرد در اظهار اسلام امیرمؤمنان علی علیه السلام است (تاریخ طبری، ج۳، ص۸۵۹؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۳؛ الکامل فی التاریخ، ج۲ف ص۵۷؛ مروج الذهب، ج۲، ص۲۸۳).

غیر از این، صرف سبقت از منظر قرآن گواه خوبی برای حقانیت نیست. چراکه برخی از اصحاب پیامبر که از جمله آنها مهاجرین هستند به تصریح قرآن منافق بوده اند. آیات ۱ تا ۱۱ سوره عنکبوت و آیات سوره ماعون که همگی از آیات مکی هستند شهادت می دهند که برخی از مهاجرین در شهر مکه اهل نفاق بودند. پس سبقت در اسلام به شرط ایمان واقعی شایسته مدح و ستایش است.

ب‌. وعده خدا به بهشت برای اصحاب پیامبر نیز با آیات منافقین در تعارض است. آیاتی از سوره توبه، مائده، منافقین و غیره شاهد خوبی بر جمعیت قابل توجه منافقان در میان اصحاب پیامبر است.

ت‌. در میان روایات نیز قرائنی بر بهشتی نبودن برخی از صحابه است. در صحیح بخاری آمده که روز قیامت رسول خدا در کنار حوض کوثر اصحاب خود را صدا می زند و قصد یاری رساندن به آنها را دارد ولی آنان از کنار پیامبر رانده شده و به آتش گرفتار می شوند. به پیامبر گفته می شود آیا آگاه هستی که بعد از تو چه بدعت های در دین تو گذاشته اند.(صحیح بخاری، کتاب الرقاق، باب ۵۳، ح ۶۲۱۳؛ جامع البیان طبری، ج۴، ص۲۷؛ الکشف و البیان ثعلبی، ج۳، ص۱۲۶، ج۴، ص۷۹)

ث‌. حدیث عشره مبشره نیز از احادیثی است که اضافه بر تصریح علمای اهل تسنن بر ضعف راویان آن، مضمونش بر ساختگی بودنش گواهی می دهد.

اولین مشکل این حدیث اینکه در دو کتاب صحیح نزد اهل تسنن یعنی صحیح بخاری و صحیح مسلم نیامده که اگر حدیث صحیحی بود باید در این دو کتاب می آمد.

دوم اینکه در منابعی که نقل شده از راویان بی اعتبار نزد اهل تسنن (مانند عبدالعزیز بن محمد دراوردی و عبدالله بن ظالم) نقل شده است.

سوم اینکه این حدیث از حُمید، پسر عبدالرحمن بن عوف نقل شده و او گفته که از پدرم این حدیث را شنیدم در حالی که در هنگام وفات پدرش عبدالرحمن بن عوف، او نوزادی بیش نبوده است. چگونه می شود حدیث به این مهمی تنها از یک نوزاد نقل شده باشد و هیچ یک از صحابه آن را نشنیده باشند.

چهارم، اینکه در متن حدیث، هم امیرمؤمنان علی علیه السلام اهل بهشت معرفی شده، هم طلحه و زبیر در حالی که در جنگ جمل این دو به جنگ علی بن ابی طالب رفتند. آیا این دو چنین حدیثی را نشنیده بودند؟ آیا عبدالله پسر خلیفه دوم که خود یکی از راویان این حدیث است و سعد بن ابی وقاص که خود یکی از این ده نفر است به این حدیث واقف نبودند که هنگام به خلافت رسیدن علی بن ابی طالب از بیعت کردن با او سر باز زدند؟ آیا خود خلیفه دوم چنین حدیثی را باور نداشته که هنگام تعیین شورای شش نفره که همه از این ده نفر هستند برای فضیلت این شش نفر به این حدیث تمسک نکرده و سفارش می کند اگر شش نفر، خلیفه ای تعیین نکردند همه را گردن بزنند و چگونه حاضر می شود به قتل شش نفر از اهل بهشت دستور دهد. این موارد نمونه های از تعارضات این حدیث است که از ساختگی بودن این حدیث حکایت می کند.

۶. اگر کسی تصمیم دارد نظر امیرمؤمنان علی علیه السلام نسبت به شخصیت خلفای سه گانه و خلافت آنها را بداند باید به همه کلمات حضرت مراجعه کند. اگر کسی به کلمات امیر مؤمنان در نهج البلاغه و غیر آن را مراجعه کند می بیند که امیرمؤمنان هیچ اعتنایی به خلافت خلفا نداشته و آنان را در مسأله خلافت غاصب می دانسته است. در اینجا به شواهدی اشاره می شود:

أ‌. اولین گواه، خطبه سوم نهج البلاغه به نام خطبه شقشقیه است. امام در این خطبه، خلافت را حق خود می داند که این حق را خلفا غصب کردند. بخشی از خطبه حضرت اینگونه است: به خدا قسم، ابو بکر پسر ابو قحافه جامه خلافت را پوشید، در حالی که می‏دانست، ... دیدم خویشتنداری در این امر عاقلانه‏ تر است، پس صبر کردم در حالی که گویی در دیده‏ام خاشاک، و غصّه راه گلویم را بسته بود! می‏دیدم که میراثم به غارت می‏رود. تا نوبت اولی سپری شد، و خلافت را پس از خود به پسر خطّاب واگذارد ... پس حکومت را به فضایی خشن کشانید، و به دست شخصی داد که کلامش درشت، و همراهی با او دشوار، و لغزشهایش فراوان، و معذرت خواهیش زیاد بود. بودن .

ب‌. دومین شاهد خطبه ۲۱۷ است در این خطبه حضرت از قریش شکایت می کند که با او دشمنی و قطع رحم کردند و در حقی که ایشان سزاوار تر از دیگران بودند منازعه و جنگ کردند.

ت‌. سومین گواه، کلمه قصار ۲۲ است که حضرت به حق غضب شده خود اشاره می کند که اگر به ایشان بازگردانند پس میگیرند و اگر بازنگردانند مانند اسیران و بردگان بر تَرک شتر (پشت راکب شتر) سوار میشوند و خطرات را به جان می خرند. با توجه به جمله گذشته می توان حق غصب شده امیر مؤمنان را شناخت.

ج‌. چهارمین شاهد، حدیثی در صحیح مسلم است که خلیفه دوم نظر امیرمؤمنان نسبت به خود و خلیفه اول را بیان می کند. در آنجا تصریح می کند که امیرمؤمنان، خلیفه اول و خلیفه دوم را دروغگو، گناهکار، حیله گر و خائن می دانسته است. (صحیح مسلم، ج۳، ص۱۳۷۷، کتاب الجهاد، باب حکم الفیئ، ح۱۷۵۷).

۷. جمله دیگری که گرگیج از امیرمؤمنان در کلمات قصار ۴۶۷ به عنوان ثناء ایشان بر خلفاء برشمرده، نیز مدح و ستایشی برای خلفا محسوب نمی شود. این جمله که فرازی از خطبه امیرمؤمنان نسبت به وضعیت بعد از پیامبر است. حضرت از انتخاب خلفا توسط مردم و ضعف و ناتوانی آنها در اداره امور و جهالت و گمراهی آنان در این امر خبر می دهد. ابتدا می فرماید مردم خلفا را به آراء و خواست خودشان از میان خودشان انتخاب کردند نه به انتخاب الهی و نه سبب فضائل نفسانی. بنابراین نسبت دادن این انتخاب به خدا یا به سبب داشتن فضائل نادرست است. در ادامه به وضعیت حکومت در دوران خلفا می پردازد و هیچ مطلبی در مدح و ستایش آنان ندارد.

۸. توجه به این نکته ضروری است که حضرت با خلفا همکاری نداشته است. شاهد این نکته عدم حضور حضرت در جنگ های دوران خلفا است با آنکه امام فردی شجاع و جنگجو بوده و در بیشتر جنگ های عصر پیامبر شرکت کرده است و یا اینکه در دوران خلافت خلفا هیچ پست و منصبی را قبول نکرده است. اینکه حضرت در مواردی مانند فتوحات به خلفا مشورت می داده اضافه بر اینکه گواه بر نیازمندی آنان به امیرمؤمنان و ناتوانی آنان در امر خلافت است، دلیلی بر حقانیت جایگاه خلفا و اعتبار آن نبوده بلکه به جهت حفظ اصل اسلام بوده است و اگر نکته ای مرتبط با خلیفه دوم فرموده در حقیقت نسبت به منصب و جایگاه او بوده نه شخص عمر که اگر کسی دیگر نیز جای عمر می بود، حضرت برای او نیز چنین سخنی را می فرمود . با توجه به گزارش هایی که از دیدگاه امیرمؤمنان نسبت به خلافت و خلفا به دست ما رسیده و بیان شد می توان فهمید، امیرمؤمنان خلفا را غاصب حق ولایت و امامت الهی خود می دانست.

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha